جدول جو
جدول جو

معنی نامی تبریزی - جستجوی لغت در جدول جو

نامی تبریزی
(یِ تَ)
ازسخنوران قرن دهم تبریز است. سام میرزا صفوی این بیت را از وی نقل کرده است:
ای خوش آن ساقی که ما را جام بیهوشی دهد
تا ز غمها یک نفس ما را فراموشی دهد.
و رجوع به دانشمندان و سخن سرایان آذربایجان ص 370 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ یِ تَ)
حیدر (مولانا...). مؤلف دانشمندان آذربایجان به نقل از تحفۀ سامی آرد: از خیابان شهر تبریز است، خط نستعلیق را بد نمی نویسد، این مطلع از اوست:
دست عشق آمد ز کوی عقل بیرونم کشید
موکشان در دست غم پهلوی مجنونم کشید.
(از دانشمندان آذربایجان ص 372)
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
از اصیل زادگان تبریز است. در صغر سن به کسب فضایل و کمال توجه پیدا کرده. حاوی فنون استعداد گشت و در ابتدای جوانی به شعر گفتن توجه نموده و در اندک زمانی به مرتبه شاعری رسید و آوازۀ آثارش از آذربایجان به عراق پیچید. در اواخر احوال از قیدعلاقه و کدخدایی دست کشیده به عیش و نوش مشغول شد و در خانه خود در دست جوانی کشته گشت و این قضیه در حوالی شهور سنۀ 992 دست داد. (خلاصه الاشعار). و له:
کس در غم عشق تو دل شاد ندارد
عشاق ترا شاد کسی یاد ندارد.
بیمار ترا درد بحدی شده افزون
کز ضعف دگر قوت فریاد ندارد
افسوس که پیوند ترا نیست بقائی
فریاد که بنیاد تو بنیاد ندارد
وافی مکن از دست غمش ناله که آن شوخ
اندیشۀ داد و غم فریاد ندارد.
(خلاصه الاشعار بنقل از دانشمندان آذربایجان). و رجوع به تذکرۀ مجمع الخواص ص 305 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت مؤلف صبح گلشن در فصل گرما به سقائی و در موسم سرما به عسل فروشی اشتغال داشت. او راست:
چنین کز بهر قتلم تیغ کین آن تندخو بسته
سرم را زود خواهی دید بر فتراک او بسته.
(از فرهنگ سخنوران) (از صبح گلشن ص 559) (از تحفۀ سامی ص 139).
و رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و دانشمندان آذربایجان ص 389 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ تَ)
از شاعران قرن دهم هجری است. وی به نقاشی و لاجوردشوئی اوقات میگذرانده. او راست:
عکس رخسار آن پری رو تا در آب انداخته
از خجالت آب را در اضطراب انداخته
از هوای آن لب شیرین نباتی روز و شب
چون مگس خود را درون شهد ناب انداخته.
رجوع به تحفۀ سامی ص 145 و صبح گلشن ص 503 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود
لغت نامه دهخدا
(ظِ مِ تَ)
محمد صادق، معروف به صادقا. نصرآبادی آرد: ’ساکن عباس آباد اصفهان بود... فی الجمله تحصیلی کرده بود، خود را از قید تعلق فارغ ساخت مدتی در مکۀ معظمه ساکن شده بود و اوقات صرف عبادت و مجالست اهل حال می کرد، تذکرۀ مختصری نوشته، چند سال قبل از تحریر فوت شد’. او راست:
آغوش گل ز سینۀ چاکم نشانه ای است
دستان بلبلان ز سرودم ترانه ای است
خاشاک راه او که به مژگان ربوده ام
از بهر مرغ دیدۀ من آشیانه ای است.
رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 411 و نگارستان سخن ص 116 و روز روشن ص 676 و دانشمندان آذربایجان ص 369 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ تِ تَ)
ملا مؤمن (حکیم...) ملقب به ایمان ومتخلص به نعمت، از شاگردان ملامحسن فیض کاشی و از حکیمان و شاعران قرن یازدهم هجری قمری است. او راست:
نبینی روی دل تا روی دل با این و آن بینی
نیابی خویش را تا خویشتن را در میان بینی
سر موئی طمع تا در متاع این و آن داری
مراد خویش را دایم به دست این و آن بینی
مکدر می نماید صورت آئینۀ رنگین
دل خود صاف کن تا صافی اهل جهان بینی.
(از ریاض العارفین ص 236) (صبح گلشن ص 48 و 531) (نصرآبادی ص 194). رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و ریحانه الادب ج 1 ص 129 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(صِ حِ تَ)
معروف به میرزا عرب، از شاعران قرن یازدهم است و در عباس آباد اصفهان ساکن و به کار تجارت مشغول بود. مؤلف دانشمندان آذربایجان بنقل از بیاض صائب آرد: ’ میرزا صائب بر شیوۀ سخنان وی اعتقاد کامل داشته و صد بیت از دیوان وی داخل بیاض خود کرده و در مقطع غزلی چنین گفته است:
این جواب آن غزل صائب که ناصح گفته است
قالب ساغر بخون می گواهی میدهد’.
او راست:
با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان ترا میسر گردد
مغرور به این مشو که خواندی ورقی
زآن روز حذر کن که ورق برگردد.
*
گر یار بشنود سخنی از زبان ما
قالب کند مشایعت حرف جان ما.
*
از زندگی به مرگ کشیده ست کار ما
خواب گران ما شده سنگ مزار ما.
از منع باده محتسب شهر را چه سود
خواهد مگر که قیمت می راگران نمود؟
ناصح قبل از سال 1081 هجری قمری درگذشته است. رجوع به تذکرۀ سرو آزاد ص 108 و شمع انجمن ص 490 و سفینۀ خوشگو ذیل حرف ن و روز روشن ص 171 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ یِ تَ)
از شاعران قرن دهم است. سام میرزا صفوی آرد: ’به تاج دوزی مشغول است’. او راست:
داغ بر دست خود آن سیم بدن می سوزد
داغ او می نهد اما دل من می سوزد.
رجوع به قاموس الاعلام ج 6 ص 4543 و صبح گلشن ص 492 و دانشمندان آذربایجان ص 368 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ یِ تَ)
ملا نثاری تبریزی، از شاعران قرن دهم هجری و معاصر محتشم کاشانی است. به روایت مؤلف خلاصهالاشعار ’به خراسان و قزوین سفر کرده و به کاشان رفته و محتشم را هجو کرده است. او راست’:
کمتر از پروانه ای در جان سپاری نیستم
گر نسازم جان نثار او نثاری نیستم
رحم بر من میکند دشمن تکلف بر طرف
من حریف اینقدر بی اعتباری نیستم.
و نیز:
دوئی به مذهب فرمانبران دل کفر است
خدا یکی و محبت یکی و یار یکی.
به کویت پاکشان تا چند آیم حیرتی دارم
نخواهی چون مرا من هم نیایم غیرتی دارم.
رجوع به دانشمندان آذربایجان ص 372 و تذکرۀ مجمعالخواص ص 155 و تذکرۀ هفت اقلیم (اقلیم چهارم) و آتشکدۀآذر ص 35 و شمع انجمن ص 465 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4561شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ تَ)
کلب علی متخلص به نادرا یا نادر از شاعران عهد صفویه است. نصرآبادی آرد: او هم زرگر و نقاش بوده و از تبارزۀ عباس آباد است اما گویا اصلش اصفهانی است. از اشعار اوست:
هشدار کزین جهان دون باید رفت
چون آمده ای ببین که چون باید رفت
آخر به طپانچۀ مغنی اجل
زین دایره چون صدا برون باید رفت.
#
آنی که مسیحات ز بیماران است
صد یوسف مصرت ز خریداران است.
در دست تو خاتمی که جبریل آورد
انگشتر زنهار گنه کاران است.
#
به پای مدّ هر تقصیر مهر توبه ای دارد
مفاصائیست نادر چون گشائی دفتر ما را
لغت نامه دهخدا
تبریزی، مؤلف دانشمندان آذربایجان در بارۀ وی گوید: مولانا شرف الدین حسن بن محمد رامی، از دانشمندان و سخنوران شیرین زبان آذربایجان و با سلمان ساوجی و خواجه عبدالقادر مراغه ای همزمان بود، و آنگاه دو بیت ذیل را که بالبداهه در محفل طربی سروده نقل کرده است:
آوازۀ کاسۀ تو این بنده شنید
وز طبع لطیفش بنواها برسید
این کاسۀ دیده ای که بینندۀ ماست
تا کاسۀ دیده است مثل تو ندید،
سپس می نویسد: وی صاحب نظم و نثر بوده و قصیده ای بلند در مدح فخرالدین محمد وزیر شروان سروده و چند بیت زیر از آن قصیده است:
دم صبح اگر نفسی زند، ز دو زلف آن صنم خطا
پس از آن دمی دگر ار زند، ز سواد او نبود خطا
من از آن روم بهوای او، ز پی صبا چو غبار ره
که غبار من نبرد کسی، بهوای او بجز از صبا
وگر او نظر به سها کند، فلکی شود که ز بهر او
نظر فلک همه آن بود، که نظر کند بفلک سها،
سپس این غزل را نقل کرده است:
ندانم از چه سبب چشم یار، عین بلاست
که زلف و خال خوشش دام و دانۀدل ماست
دلم همیشه ز مهر دهان او تنگ است
قدم ز ابروی پیوسته اش همیشه دوتاست
شنیده ام که بسالی شبی بود یلدا
شب مرا ز چه رودر مهی دو شب یلداست
به پیش سنبل پرچین عنبرافشانی
ز مشک اگر سخنی گویم آن حدیث خطاست
چو موی او شب عمرم بسر رسید هنوز
سر از خیال سر زلف او پر از سوداست
’شرف’ بوعده خوبان بباد نتوان رفت
که هر نفس که زدی بی نگار باد هواست،
مؤلف مزبور رامی را در صنایع شعری، ماهر و استاد شمرده وگفته است: وی در مقابل حدائق السحر وطواط کتابی بعنوان ’حدائق الحقایق’ بنام سلطان اویس تألیف کرده است و ’انیس عشاق’ نیز یکی دیگر از تألیفات اوست که مجموعۀ مترادفات جوارح و اعضاء و یا سفینۀ اوصاف سراپای محبوبه هاست و بدین سبک و شیوه کتابی در زبان پارسی نوشته نشده و آن را در پاریس چاپ کرده اند، وی در عهد شاه منصور (795 هجری قمری) آخرین پادشاه آل مظفر ملک الشعراء عراق بود و بسال 795 درگذشت، (از دانشمندان آذربایجان ص 189)، و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3ص 1045 و قاموس الاعلام ترکی ج و الذریعه ج 9 قسم دوم شود
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
نامش محمدرضا طبعش با رازهای سخن آشناست. دوبار در هندوستان آمده بطریق سیر و تماشا گذرش افتاد باز به وطن خود رو نهاد. از اوست:
چندانکه صحن باغ ز برگ خزان پر است
از ناخن شکسته دلم بیش از آن پر است.
(صبح گلشن ص 169)
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
محمدرضا تبریزی. از تبریزیان ساکن عباس آباد بود و زرگری می کرد. مدتی در هندبسر برد آنگاه به تبریز بازگشت و باز به هند رفت. نصرآبادی گوید: شعر نیکو میگفت. ابیات زیر از اوست:
جان گر از سینۀ ما شاد برون می آید
کی خیال توام از یاد برون می آید
به امیدی که به سرو قد او دل بندد
قمری از بیضۀ فولاد برون می آید.
#
چندان که صحن باغ ز برگ خزان پر است
از ناخن شکسته دلم بیش از آن پر است.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 393).
و رجوع به دانشمندان آذربایجان ص 220 و ذریعه ج 9 ص 347 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
ملا مصطفی بن ابراهیم مشهدی. از افاضل قراء اواخر قرن یازدهم هجرت که به سال 1007 در حوالی تبریز متولد و در حدود 1080 هجری قمری وفات یافت. تألیفاتی در علم تجوید دارد. از اوست:
1- ارشاد القاری در بیان قرائت عاصم کوفی به زبان پارسی که در کربلا به تألیف آن آغازیده و به فاصله پنج سال در 1078 هجری قمری در نجف آن را به اتمام رسانده و حاوی زبدۀ مصنفات دیگرش میباشد و اول آن این شعر است:
ای فاتحۀ مصحف حمدت توحید
وی نقطه ای از کتاب مجدت خورشید
و ظاهراً این آخرین تألیفات اوست و اندکی پس از آن وفات یافته است. 2- تحفه الابرار در تجوید و این ملخص کتاب تحفه القاری است. 3- تحفه القاری یا تحفه القراء که در بمبئی چاپ شده است. 4- تحفه المقرئین. 5- وقوف القرآن. (ریحانه الادب ج 3 ص 259 از الذریعه)
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ تَ)
شاعری است وبه کتاب فروشی اوقات میگذرانید. این مطلع از اوست:
من که حیران رخت با چشم گریان مانده ام
چشم چون بردارم از روی تو حیران مانده ام.
(تحفۀ سامی ص 147)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ تَ)
میرزا امین، پسر میرزا نوری بیگ. شاعر و خوش خط بوده. در آخر عمراستیفاء شیراز را داشته. (قرن 11 هجری). از اوست:
نوگل من غنچه را خندان کند در زیر پوست
عشق او در سینه کار جان کند درزیر پوست
دیدۀ بادام از آن سازد مشبک خانه را
تا تماشای رخت پنهان کند در زیر پوست.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 104) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ تَ)
میرزا محمد... از شاعران قرن دهم هجری و معاصر با صادقی کتابدار صاحب مجمعالخواص بوده و از علم عروض بهره داشته است. از اشعار اوست:
بیماری من چون سبب پرسش او بود
میمیرم از این غم که چرا بهترم امروز.
عشق مستولی ّ و من بی تاب و آن مه مهربان
می دهد بیهوده ناصح هر زمان پندی دگر.
امنی حکایت شب غم عرضه کن بیار
کارت ز دست رفت چه وقت نهفتن است ؟
(از مجمعالخواص ص 276 و الذریعه قسم 1 از جزء 9 ص 96 و دانشمندان آذربایجان ص 53). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود، تأخیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : این اهمال و امهال را چه حجت آرد. (سندبادنامه ص 217). ممانعت و مدافعت و اهمال و امهال در آن بوته یک چاشنی داشته باشد. (جهانگشای جوینی) ، نرمی و آهستگی کردن، مبالغه کردن، عذر آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اگر درین کار تأخیر و تأنی... رود... کار از دست تدارک درگذردو در پای اهمال و امهال افتد. (سندبادنامه ص 216).
- امهال الهی، کنایه از استدراج است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به استدراج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ تَ)
خواجه امیربیک، فرزند امیرابراهیم بن زکریای کججی نطنزی تبریزی (مهردار). ازرجال عهد شاه طهماسب صفوی است. اصل وی از مهرانرود تبریز از اعقاب غیاث الدین تبریزی است. در دبیری و ریاضیات و نجوم دست داشته و شعر می سروده است. در اوایل عمر دو سال در بغداد وزیر غازی خان تکلو مهردار بوده و مدتی هم با شرکت خواجه غیاث الدین علی شیرازی وزارت شاه طهماسب را داشته و در تاریخ 957 ه. ق. باتهام زندقه محبوس شده است و پس از آزادی و حبس مجدد در قلعۀ الموت در سال 983 درگذشته است. از اشعار اوست:
هیچکس ننشست پیش من که گریان برنخاست
در غمت نگریستم جایی که طوفان برنخاست.
آب و زمین دهر بدست تو داده اند
تخمی چنان بکار که بتوانیش درود.
(از الذریعه قسم 1 از جزء 9 ص 99) (از دانشمندان آذربایجان ص 51) (از تذکرۀ صبح گلشن ص 38) (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 28). و رجوع به تمام مآخذ مذکور وفرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ تَ)
نظام الدین علی، جوهرشناس تبریزی متخلص به نظمی، از شعرای متوسط قرن دهم هجری قمری است، در عهد سلطنت اکبر شاه به هندوستان رفت و در دربار او به شاعری پرداخت. او راست:
چنان خواهم نوشتن صورت احوال در نامه
که می گردد ز آب چشم من فی الحال تر نامه.
(از تذکرۀ روز روشن ص 836) (دانشمندان و سخنوران آذربایجان ص 386). رجوع به نگارستان سخن ص 124 و هفت اقلیم ذیل اقلیم چهارم شود
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
از شاعران دوران صفویه است. نصرآبادی آرد: در ایام عمرش به لباس فقر و فنا بسر برده کمال شکستگی و آرام داشت. گاهی مصرع رنگین میگفت چنانچه خود در این باب گفته:
ناجی اندر دست شاعر روز میدان سخن
مصرع رنگین کم ازشمشیر خون آلود نیست.
(دانشمندان آذربایجان از نصرآبادی).
و نصر آبادی در تذکرۀ خویش این ابیات را از او نقل کرده است:
بیرون از خود بخود رهی پیدا کن
چون نالۀ با اثر به هر دل جا کن
گر زمزمه ای رسد به گوشت بخروش
کم نیستی از دایره گوشی واکن.
هیچگه چشم سیه مست ترا خواب نبرد
که به بیداریش از گریه مرا آب نبرد
بجز از من که به خاکستر گلخن مردم
هیچکس رنگی از ین بستر سنجاب نبرد.
(از تذکرۀ نصرآبادی)
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
پیشۀ خرده فروشی داشت و به یاری موزونی طبع بر دقیقه سنجی همت می گماشت:
نه تنها دیده از نظارۀ روی نکو بستم
چو رفتی از نظر چشم از همه عالم فروبستم.
(تذکرۀ صبح گلشن ص 612)
لغت نامه دهخدا